سلام علیکم!
به دعوت صبا جان می نویسیم باشدکه مورد رضایت هم وبلاگیهایمان قرارگیرد!
اقا و خانوم وبلاگ نویس ((این یک حرکت وبلاگی بنام موج مکزیکی مهرکه باید شما ازخاطرات دوران مدرستون بنویسید)) شماهم دست به کیبورد شینو بسم الله... (این یک دعوت عمومی است!)
بسم الله الرحمن الرحیم
اولا که عارضم خدمتتون ، همیشه یا شاگرد اول بودم یا دوم (سال سوم دبیرستان) بچه + شیطونی که همیشه این تشر رو از جانب خانوم ناظم می شنیدم فاااطمه تو از من نمره انضباط میخوایها ! بامدیرمون این قدر رفیق بودم! با کل معلم ها رفیق بودم خیلی هم سرکلاسهاشون پارازیت میانداختم و بچه ها رو به شیطنت وادار میکردم (خداببخشه)
همیشه تا بارون میومد دلم می خواست کلاس اون زنگ را دودره کنم یک بار که مثل همیشه بارون میومد به سرم زده بود برم روی پشت بوم مدرسه ، کلید پشت بوم توی ابدارخونه پیش بقییه کلیدها اویزون شده بود . کش رفتن اون کاری نداشت ، اخه بی بی گل (ابدارچیمون) خیلی بامن رفیق بود! بایکی ازبچه های سال دومی هماهنگ کردم که 5 دقیقه بعد ازشروع کلاس من رو صدا بزنه که مثلا دفترکاریم داره ... خلاصه من اینطوری رفتم روی پشت بوم مدرسه ! اما چشمتون روز بد نبینه بعد از نیم ساعت که حسابی زیر بارون حال کرده بودم ، وقتی رفتم رو لبه پشت بوم ، خانوم ناظممون که داشت دوون دوون از بیرون میومد منو دید ...مابه دفتر رفتیمو...دیگه بماند اما چون بچه خوفی بودم زیاد دعوایمان نکردند.
نتیجه اخلاقی درس بخوانید! بعد شیطونی کنید!
بقییه خاطراتمان نیز شدیدا بد اموزی دارد و نمی گذاریمشان !
هان راستی کمترین نمرمم منفی بیست بود اخه یک بار بچه ها رو گول زدم که امتحان هندسه ندن ، چون یک بنده خدایی مشکل داشت ، بچه هام ندادن یعنی هممون سفید دادیم ای حال داد!
چقدر مزخرف شد هی میگم بذار من ننویسم گوش که نمیدی!
5 تا دعوتمان را نیز تقدیم میکنم به صبا با محبت هرکی رو میخوای دعوت کن ابجی مخلصیم!
(منم صبا مخلص مبارزم!) : دعوت می کنیم از آقای سید لبگزه ، آقای عشقی ، آقای آرمان ، آقای موسوی این دوتا هم قانونا دعوت می شن: رها ، ققنوس
نوشته شده توسط :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ